پنج شنبه سر کلاس دکتر محسنی بحث از رابطه دین و سیاست بود دکتر از دانشجویان خواست هر کدام نظرشون را بیان کنند اکثرامعتقد بودند که دین و سیاست با هم رابطه دارند و از هم جدا نیستند (البته این نظر ممکن است تحت تاثیر تبلیغات و تئوری سازی های نهاد حکومت باشد.)
اما من با شناخت جایگاه بحث خواستم سوال دکتر را با دو سوال جواب دهم ، از ایشان پرسیدم آیا منظور از دین همین فقه موجود است که ابزار استنباطش فردی است نه اجتماعی و خروجی های آن احکام فردی به نحوه کلی است و نه احکام حکومتی و آیا منظور از ارتباط یعنی داشتن تئوری منسجم است اگر این گونه است رابطه ای را نمی توان تصور کرد ایشان متوجه صحبت من نشد و پاسخ بد و نامربوطی داد که من جهت شفاف کردن موضوع به اقامه ادله پرداختم که یک لحظه حواسم نبود و گفتم حاج آقا این گونه نیست که شما می فرمایید
ایشان ناراحت شدند و نه دقیقه ازوقت کلاس را صرف توضیح دادن این مطلب کردند که حاج آقا سر کوچه است و آقا هم کلاس ابتدایی ها می گویند ما در اینجا دکتر داریم و استاد و شما باید این ادبیات را رعایت بفرمایید و حداقل لفظ ،استاد است و بلافاصله کلاس را تعصیل کرد و من در این اندیشه ماندم که دکتر بالاخره برای فراراز بحث این کار را کرد یا که ما همه به نوعی اسیریم و دکتر هم اسیر این کلمات راستی اسیر بودن حوزه و دانشگاه ندارد در دانشگاه دکتر و مهندس استاد و در حوزه حجت الاسلام ، حجت الاسلام و المسلمین، آیت الله ، آیت الله العظمی ، آیت الله العظمی علامه و غیره است
ای کاش می شد این بندها را پاره کرد و از این اسارت ها رهید ای کاش این عبارت ها ملاکی برای ارزیابی با سوادی یا بی سوادی نبود
تصمیم
سفرنامه حج(1)
دلم تنگ شده
ریگ و کفش
مقام بحث
حکایت تکرار تلخ اندیشه
زیبا هوای حوصله ابری است
مصیبت سینما
[عناوین آرشیوشده]