سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----33282---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----16-----
قم - نگاهی دیگر

 

نویسنده: علی توسلی
دوشنبه 85/11/2 ساعت 10:22 صبح

محرم که می یاد و خود را ازمدینه تاکوفه همسفر کاروان عشق می کنم و قامت تاریخیم را هزاران سال  در گوش فرزندانم نجوا می کنم

دخترم

دیشب وقتی برایت قصه برادر عشق را می گفتم دیدم تو هم با من گریه می کنی تو هم برای عباس اشک ریختی من امروز برای تو می نویسم شاید روزی در اشکهایت مرا جاری کنی

دخترم، نمی دانم چه سری در محرم هست که وقتی می آید جان آدم را تازه می کند و  تو  هدفدار می شوی و خود را در برابر دو تقسیم می بینی یک سو یک کاروان تشنه و یک سو یک تاریخ نفرت و تو در گیرو دار روشنفکری هایت مانده ای؛ مانده ای تا کدام یک را برگزینی و به آب کدام تقسیم، دل غریبت را تازه کنی

امام عشق برفراز نی به تماشای تو نشسته تا انتخاب کنی وقتی انتخاب کردی کربلای تو آغاز می شود و تو تشنگی را احساس می کنی عطش را غربت را و تنت صدای پای اسبها را 

و یکباره می بینی شمر بر گلوی تو خنجر می کشد و کوفیان بر بالای گودال بر تن تو سنگ می زنند  و آنسو تر اسبان را نعل تازه می کوبند  تا در شام تبرکا بر بالای خانه هایشان بیاویزند  و نسلها بر این افتخار کنند

و تو صدای مادر تاریخی خود را می شنوی ،قامت خمیده و سیلی خورده، آهسته و غمناک برایت مرثیه می خواند و تمام اجدادت برایت سوگ می گیرند و خون تو را در تاریخ جاری می کنند و  تو حضور خود را در هر قطره آبی و در هر لحظه اضطرابی می توانی  ببینی.

اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تصمیم
    سفرنامه حج(1)
    دلم تنگ شده
    ریگ و کفش
    مقام بحث
    حکایت تکرار تلخ اندیشه
    زیبا هوای حوصله ابری است
    مصیبت سینما
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •